سال ١٣٦٥ بعد از اتمام درس دانشگاه خدمت حاج ماموستا رسیدم عرض کردم: «می‌خواهم کتابی در فقه بخوانم؛ ایشان با روی باز قبول کردند که بین مغرب و عشا هر شب چند صفحه بخوانم... کتاب فقه تمام شد، کتاب اصول فقه عبدالکریم زیدان را شروع کردیم بعد از مدتی کتابی در بلاغت و سپس کتابی در مورد مصطلحات الحدیث در خدمت استاد خواندم.»

در این دو سال ماموستا عبدالعزیز با کمال حوصله و دقت مطالب و مصطلحات را توضیح می‌داد و من را بیشتر ترغیب به تلمذ‌ می‌کرد که درس یک شب را از دست ندهم. گاهی اشعاری عربی و یا چیستان و لغز نغز می‌فرمودند که در حاشیه کتاب می‌نوشتم.

حاج ماموستا را از کودکی می‌شناختم و برای اهل محلّ، محبوب و واقعاً‌ عزیز بود. در ایّامی‌ که در داخل شهر مهاباد درگیری بود و مردم جرأت نمی‌کردند از خانه خارج شوند، ایشان سر وقت در نماز فجر آماده بودند با اینکه فاصله منزل از مسجد بسیار دور  و در محلّه‌ای دیگر واقع شده بود و این نشانه همّت‌ عالی و توکّل زیاد ایشان بر خداوند متعال بود که «قُل لَّن يُصِيبَنَا إِلَّا مَا كَتَبَ اللَّـهُ لَنَا هُوَ مَوْلَانَا وَعَلَى اللَّـهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ» ﴿التوبة: ٥١﴾

از جوانب زیبای شخصیت حاج ماموستا، احاطه‌ی ایشان به اقوال سلف و خلف صالح بود. موعظه‌های ساده و برآمده از قلب ایشان که به مناسبت‌های مختلفی ایراد می‌فرمودند و واقعاً‌ ‌در دل‌ها نفوذ می‌کرد.

ایشان توجه خاصی به کودکان و نوجوانان در مسجد داشت و همیشه احوال فرزندانم را جویا می‌شد و هر وقت برای تبریک اعیاد قربان و فطر خدمت‌شان می‌رسیدیم حتماً‌ به پسرم عیدی می‌داد با اینکه جوانی رشید شده بود. حتی دو هفته پیش احوال او را جویا شدند که مایه مسرّت‌ و تعجب بنده گردید. در سن نود و پنج سالگی هنوز اسامی کودکان دیروز را از حفظ دارد و به‌یاد می‌آورد.

حاج ماموستا خیلی مردم‌دار و محبوب مردم بود و در راه‌ حلّ مشکلات فقهی و زندگی مردم بسیار تلاش می‌کردند. در طول سالیانی که ایشان را می‌شناسم بیاد ندارم کسی از ایشان رنجیده باشد و اگر تذکّری لازم بود به کسی بدهد بطور غیر مستقیم بیان می‌کرد.

در جریان انقلاب و بعد از آن یار و همراه شهید ملا عبدالکریم شهریکندی بودند. چندی پیش که به اتّفاق‌ دوستان به مناسبت یادبود شهادت استاد خدمت‌شان رسیدیم، از ماموستا شهریکندی بسیار یاد کردند و بر مرگ ایشان تأسّف‌ بسیاری خوردند.

از جوانب دیگر شخصیت حاج ماموستا تواضع ایشان در برابر مردم بود؛ وقتی در مسجد و بازار رد می‌شد به همه از کوچک و بزرگ سلام می‌کرد و اگر فقیری در مسجد بود ایشان اولین نفری بودند که کمک خود را می‌دادند. در طول چند دهه مسجد خادمان زیادی داشته است؛ همیشه موقع خروج از مسجد به خادمان مسجد کمک هفتگی پرداخت می‌نمودند و استنکاف نمی‌کردند.

از اعمال زیبای ایشان حفظ و مرور قرآن کریم بود که معمولاً‌ بعد از نمازهای پنجگانه بدان مشغول بودند.

ایشان معلم دینی بازنشسته بودند و در طول عمر خود مال و ثروتی نیندوختند.

خداوند متعال او را رحمت کند و شامل مغفرت خود بگرداند!